گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه قران و حدیث
جلد دوازدهم
8 / 7 کاستن از تکبیرهای نماز میّت



8 / 8 گفتنِ «الصَّلاهُ خیرٌ من النَّوم» در اذان

8 / 7کاستن از تکبیرهای نماز میّتامام صادق علیه السلام :نماز میّت ، پنج تکبیر دارد. بنا بر این ، هر کس از آنها بکاهد ، با سنّتْ مخالفت کرده است.

8 / 8گفتنِ «الصَّلاهُ خیرٌ من النَّوم» در اذانالمصنّف ، عبد الرزّاق به نقل از ابن جَریج :ابن مسلم ، به من خبر داد که مردی ، از طاووس که همراه جمعی نشسته بود ، پرسید: ای ابو عبد الرحمان! از چه زمانی جمله «الصَّلاه خیرٌ من النَّوم» ، گفته شد؟ طاووس گفت: این جمله ، در دوره پیامبر خدا صلی الله علیه و آله گفته نشد؛ بلکه پس از رحلت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در زمان ابو بکر، بلال ، این جمله را از مردی که مؤذّن نبود، شنید و آن را از او گرفت؛ امّا [خلافت] ابو بکر ، اندکی بیش نپایید . عمر که آمد، گفت : «کاش بلال را از این چیزی که پدید آورده است، نهی کنیم !» ؛ ولی گویا فراموش کرد که چنین کند. بنا بر این ، مردم تا به امروز ، آن را در اذان می گویند.

سنن التِّرمِذی به نقل از مجاهد :با عبد اللّه بن عمر ، به مسجدی وارد شدیم و اذان را در مسجد ، گفته بودند و ما می خواستیم در آن ، نماز بگزاریم که مؤذّن ، تثویب (1) گفت. عبد اللّه بن عمر ، از مسجد خارج شد و گفت: «بیا از نزد این بدعت گذار برویم!» و در آن مسجد ، نماز نخواند .

امام کاظم علیه السلام :«الصَّلاه خیرٌ من النَّوم» ، بدعت بنی امیّه است و از اصل اذان نیست.

ر . ک : دانش نامه قرآن و حدیث : ج 2 ص 366 (اذان / پژوهشی در باره بندهای اذان) .

.

1- .. گفتن جمله «الصَّلاه خیر من النَّوم» را در اصطلاح ، «تثویب» می گویند.

ص: 52

8 / 9دُعاءُ غَیرِ الأَعلَمِ إلی نَفسِهِالإمام الصادق علیه السلام :مَن دَعَا النّاسَ إلی نَفسِهِ وفیهِم مَن هُوَ أعلَمُ مِنهُ ، فَهُوَ مُبتَدِعٌ ضالٌّ . (1)

8 / 10السُّکوتُ عِندَ الضَّرورَهِرسول اللّه صلی الله علیه و آله :السُّکوتُ عِندَ الضَّرورَهِ بِدعَهٌ . (2)

.

1- .تحف العقول : ص 375 ، الغیبه للنعمانی : ص 115 ح 13 عن فضیل بن یسار نحوه ، فقه الرضا : ص 383 عن الإمام الکاظم علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 259 ح 150 .
2- .عوالی اللآلی : ج 1 ص 293 ح 175 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 165 ح 2 .

ص: 53



8 / 9 فرا خواندن غیر اَعلَم به خود

8 / 10 خاموش ماندن به وقت ضرورت

8 / 9فرا خواندن غیر اَعلَم به خودامام صادق علیه السلام :هر کس مردم را به خود فرا خوانَد ، با آن که در میان آنان ، داناتر از او هست، او بدعت گذار و گم راه است.

8 / 10خاموش ماندن به وقت ضرورتپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :سکوت کردن در هنگام ضرورت ، بدعت است .

.


ص: 54

الفصل التاسع : ما زعم أنّه بدعه9 / 1الجَهرُ بِالبَسمَلَهِالإمام الصادق علیه السلام :عَمَدوا إلی أعظَمِ آیَهٍ فی کِتابِ اللّهِ ، فَزَعَموا أنَّها بِدعَهٌ إذا أظهَروها ، وهِیَ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ . (1)

9 / 2سَجدَهُ الشُّکرِالاحتجاج عن محمّد بن عبد اللّه الحمیری مِن کِتابِهِ إلی صاحِبِ الزَّمانِ علیه السلام مِن جَوابِ مَسائِلِهِ الَّتی سَأَلَهُ عَنها :سَأَلَ عَن سَجدَهِ الشُّکرِ بَعدَ الفَریضَهِ ، فَإِنَّ بَعضَ أصحابِنا ذَکَرَ أنَّها بِدعَهٌ فَهَل یَجوزُ أن یَسجُدَهَا الرَّجُلُ بَعدَ الفَریضَهِ ؟ ... فَأَجابَ علیه السلام : سَجدَهُ الشُّکرِ مِن ألزَمِ السُّنَنِ وأوجَبِها ، ولَم یَقُل إنَّ هذِهِ السَّجدَهَ بِدعَهٌ إلّا مَن أرادَ أن یُحدِثَ فی دینِ اللّهِ بِدعَهً . (2)

.

1- .تفسیر العیّاشی : ج 1 ص 22 ح 16 عن خالد بن مختار ، مجمع البیان : ج 1 ص 90 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 21 ح 10 .
2- .الإحتجاج : ج 2 ص 576 ح 356 ، بحار الأنوار : ج 53 ص 161 ح 3 .

ص: 55



فصل نهم : آنچه بدعت پنداشته شده است

9 / 1 بلند گفتن «بسم اللَّه الرحمن الرحیم»

9 / 2 سجده شکر

فصل نهم : آنچه بدعت پنداشته شده است9 / 1بلند گفتن «بسم اللّه الرحمن الرحیم»امام صادق علیه السلام :باعظمت ترین آیه کتاب خدا را نشانه رفتند و مدّعی شدند که بلند گفتن آن ، بدعت است. این آیه ، همان «بسم اللّه الرحمن الرحیم» است.

9 / 2سجده شکرالاحتجاج به نقل از محمّد بن عبد اللّه حِمیَری ، از نامه اش به صاحب زمان علیه السلام که در آن ، مسائلی را از امام علیه السلام پرسیده بود و ایشان ، پاسخش را داده بود :از گزاردن سجده شُکر بعد از نماز واجب پرسید، و این که برخی از شیعیان ، آن را بدعت می دانند. پس آیا جایز است که شخص بعد از نماز واجب، سجده شکر به جا آورد؟... امام علیه السلام پاسخ داد: «سجده شُکر ، از لازم ترین و واجب ترینِ سنّت هاست و هیچ کس نگفته است که این سجده ، بدعت است ، مگر کسی که خواسته تا در دین خدا ، بدعتی پدید آورَد» .

.


ص: 56

الفصل العاشر : عدّه من المبتدعین10 / 1قابیلُالإمام علی علیه السلام فی قَولِهِ تَعالی : «قَالَ الَّذِینَ کَفَرُواْ رَبَّنَا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَ الْاءِنسِ» (1) :یَعنونَ إبلیسَ الأَبالِسَهِ وقابیلَ بنَ آدَمَ ، أوَّلُ مَن أبدَعَ (الکُفرَ وَالضَّلالَ) (2) وَالمَعصِیَهَ . (3)

الإمام الباقر علیه السلام :تُقُبِّلَ قُربانُ هابیلَ ولَم یُتَقَبَّل قُربانُ قابیلَ ، وهُوَ قَولُ اللّهِ عز و جل : «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ ءَادَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْاخَرِ» (4) إلی آخِرِ الآیَهِ . وکانَ القُربانُ تَأکُلُهُ النّارُ ، فَعَمَدَ قابیلُ إلَی النّارِ فَبَنی لَها بَیتا وهُوَ أوَّلُ مَن بَنی بُیوتَ النّارِ ، فَقالَ : لَأَعبُدَنَّ هذِهِ النّارَ حَتّی تَتَقَبَّلَ مِنّی قُربانی . (5)

.

1- .فصّلت : 29 .
2- .ما بین القوسین أثبتناه من بحار الأنوار .
3- .مجمع البیان : ج 9 ص 17 ، بحار الأنوار : ج 8 ص 263 .
4- .المائده : 27 .
5- .الکافی : ج 8 ص 113 ح 92 ، کمال الدین : ص 213 ح 2 ، تفسیر العیّاشی : ج 1 ص 309 ح 78 کلّها عن أبی حمزه الثمالی ، بحار الأنوار : ج 23 ص 63 ح 3 .

ص: 57



فصل دهم : شماری از بدعت گذاران

10 / 1 قابیل

فصل دهم : شماری از بدعت گذاران10 / 1قابیلامام علی علیه السلام در باره این سخن خداوند متعال : «کسانی که کافر شدند، گفتند : پروردگارا ! آن دو را که گم راهمان کردند، از جِن و اِنس ، نشانمان ده» :مقصودشان ، اهریمنِ اهریمنان و قابیل ، پسر آدم است ؛ نخستین کسانی که کفر و گم راهی و نافرمانی را بدعت نهادند.

امام باقر علیه السلام :قربانی هابیل ، پذیرفته گشت و قربانی قابیل ، پذیرفته نشد، و این سخن خداوند عز و جل است که: «و داستان دو پسر آدم را به درستی برایشان بخوان. هنگامی که قربانی ای پیش داشتند و از یکی از آن دو ، پذیرفته شد و از دیگری ، پذیرفته نشد» تا آخر آیه. [چنان بود که] قربانی [پذیرفته شده] را آتش می سوزانْد. پس قابیل رفت و برای آتش ، خانه ای ساخت و او نخستین کسی بود که آتشکده ساخت ، و گفت: چندان این آتش را می پرستم تا قربانی مرا هم بپذیرد.

.


ص: 58

الإمام الصادق علیه السلام :إنَّ قابیلَ لَمّا رَأَی النّارَ قَد قَبِلَت قُربانَ هابیلَ قالَ لَهُ إبلیسُ : إنَّ هابیلَ کانَ یَعبُدُ تِلکَ النّارَ ، فَقالَ قابیلُ : لا أعبُدُ النّارَ الَّتی عَبَدَها هابیلُ ولکِن أعبُدُ نارا اُخری واُقَرِّبُ قُربانا لَها فَتَقَبَّلُ قُربانی ، فَبَنی بُیوتَ النّارِ فَقَرَّبَ ، فَلَم یَکُن لَهُ عِلمٌ بِرَبِّهِ عز و جل ولَم یَرِث مِنهُ وُلدُهُ إلّا عِبادَهَ النّیرانِ . (1)

10 / 2کَفَرَهُ أهلِ الکِتابِالإمام علی علیه السلام فی جَوابِ ابنِ الکَوّاءِ عِندَما سَأَلَهُ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، أخبِرنی عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً» (2) الآیَهَ :کَفَرَهُ أهلِ الکِتابِ الیَهودُ وَالنَّصاری ، وقَد کانوا عَلَی الحَقِّ ، فَابتَدَعوا فی أدیانِهِم وهُم یَحسَبونَ أنَّهُم یُحسِنونَ صُنعا . (3)

الإمام الباقر علیه السلام فی قَولِهِ : «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا» :هُمُ النَّصاری ، وَالقِسّیسونَ ، وَالرُّهبانُ ، وأهلُ الشُّبُهاتِ وَالأَهواءِ مِن أهلِ القِبلَهِ وَالحَرورِیَّهُ (4) ، وأهلُ البِدَعِ . (5)

.

1- .علل الشرائع : ص 3 ح 1 ، قصص الأنبیاء للراوندی : ص 66 ح 46 نحوه وکلاهما عن عبد الحمید بن أبی الدیلم ، بحار الأنوار : ج 3 ص 249 ح 5 .
2- .الکهف : 103 .
3- .الإحتجاج : ج 1 ص 616 ح 139 عن الأصبغ بن نباته ، الغارات : ج 1 ص 180 عن أبی عمرو الکندی ، مجمع البیان : ج 6 ص 767 کلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 341 .
4- .الحروریَّهُ : طائفه من الخوارج نسبوا إلی حروراء وهو موضع قریب من الکوفه (النهایه : ج 1 ص 366 «حرر») .
5- .تفسیر القمّی : ج 2 ص 46 عن أبی الجارود ، بحار الأنوار : ج 2 ص 298 ح 23 .

ص: 59



10 / 2 کافرانِ اهل کتاب

امام صادق علیه السلام :قابیل ، چون دید که آتش ، قربانی هابیل را پذیرفت، ابلیس به او گفت: هابیل ، این آتش را می پرستیده است ! پس قابیل گفت: من آتشی را که هابیل پرستیده است ، نمی پرستم ؛ بلکه آتش دیگری را می پرستم و برایش قربانی پیشکش می کنم تا قربانی ام را بپذیرد. از این رو آتشکده ها ساخت و قربانی کرد، در حالی که او از پروردگارش عز و جلشناختی نداشت. فرزندانش نیز از او چیزی جز پرستش آتش ، به ارث نبردند.

10 / 2کافرانِ از اهل کتابامام علی علیه السلام در پاسخ ابن کوّا ، که از ایشان پرسید : ای امیر مؤمنان ! مرا از این سخن خداوند عز و جل آگاه کن: «بگو: آیا شما را از زیانکارترین ها خبر دهیم ؟ » تا آخر آیه :مقصود ، کافرانِ اهل کتاب اند ؛ یعنی یهود و نصارا . آنان ، [در ابتدا] بر آیینِ درست بودند ؛ امّا در عقاید خویش ، بدعت آوری کردند ، در حالی که گمان می کردند که کار درستی می کنند.

امام باقر علیه السلام در باره این سخن خداوند: «بگو: آیا شما را از زیانکارترین ها خبر دهیم ؟ آنان ، کسانی اند که کوشش ایشان در زندگی دنیا ، به هدر رفته است و خود می پندارند که کارِ درستی انجام می دهند» :آنان ، عبارت اند از: نصارا ، کشیشان ، راهبان ، مسلمانانِ شبهه گرا و فرقه گرا ، حَروریّه (1) و اهل بدعت .

.

1- .. حَروریّه، طایفه ای از خوارج اند ، منسوب به حَرورا ، لشکرگاه خوارج ، که جایی است در نزدیکی کوفه.

ص: 60

10 / 3السّامِرِیُّ (1)الکتاب«وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَی مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ أَلَمْ یَرَوْاْ أَنَّهُ لَا یُکَلِّمُهُمْ وَلَا یَهْدِیهِمْ سَبِیلاً اتَّخَذُوهُ وَکَانُواْ ظَالِمِینَ» . (2)

الحدیثالخصال عن الحسین بن خالد عن أبی الحسن علیه السلام :إنَّ الَّذینَ أمَروا قَومَ موسی علیه السلام بِعِبادَهِ العِجلِ کانوا خَمسَهَ أنفُسٍ وکانوا أهلَ بَیتٍ یَأکُلونَ عَلی خِوانٍ واحِدٍ وهُم أذینوه وأخوهُ مبذویه وَابنُ أخیهِ وَابنَتُهُ وَامرَأَتُهُ وهُمُ الَّذینَ ذَبَحُوا البَقَرَهَ الَّتی أمَرَ اللّهُ عز و جل بِذَبحِها. (3)

10 / 4عَمرُو بنُ لُحَیٍّ 4الکتاب«مَا جَعَلَ اللَّهُ مِن بَحِیرَهٍ وَلَا سَائِبَهٍ وَلَا وَصِیلَهٍ وَلَا حَامٍ وَ لَکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَأَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ» . (4)

.

1- .کان السامری من أتباع النبیّ موسی علیه السلام ، فلمّا ذهب موسی علیه السلام لمیقات ربّه فی الطور وطال مکثه أربعین یوماً استغلّ السامری هذه الفرصه ، فصنع عجلاً ودعا الناس إلیه ، وقد وردت قصّه السامری والعجل فی القرآن الکریم والروایات الشریفه والتفاسیر (راجع : دائره المعارف الشیعیه : ج 9 ص 35) .
2- .الأعراف : 148 .
3- .الخصال : ص 292 ح 55 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 83 ح 22 ، علل الشرائع : ص 440 ح 1 ، المحاسن : ج 2 ص 36 ح 1115 نحوه ، بحار الأنوار : ج 13 ص 216 ح 8 .
4- .المائده : 103 .

ص: 61



10 / 3 سامری

10 / 4 عمرو بن لُحَی

10 / 3سامری (1)قرآن:«و قوم موسی ، پس از [عزیمت] او ، از زیورهای خود ، تندیس گوساله ای را برای خویش ساختند که صدای گاو داشت. آیا ندیدند که آن گوساله ، با ایشان سخن نمی گوید و راهی بدانها نمی نماید؟ ! آن را [ به پرستش ] گرفتند ، و از ستمکاران بودند» .

حدیثالخصال به نقل از حسین بن خالد ، از امام رضا علیه السلام :کسانی که قوم موسی علیه السلام را به پرستش گوساله فرا خواندند ، پنج تن بودند و همه آنها از یک خانواده بودند و بر یک خوان ، غذا می خوردند . آنان ، عبارت بودند از : اَذینوه و برادرش مبذویه و برادرزاده اش و دخترش و همسرش . همینان بودند که آن ماده گاوی را که خداوند عز و جلبه قربانی کردن آن امر کرده بود ، ذبح کردند .

10 / 4عمرو بن لُحَیقرآن«خداوند ، [ چیزهای ممنوعی از قبیل ] بَحیره و سائبه و وَصیله و حام ، قرار نداده است ؛ ولی کسانی که کفر ورزیده اند ، بر خدا دروغ می بندند ؛ و بیشترشان اندیشه نمی کنند» .

.

1- .. سامری ، مردی از پیروان موسی علیه السلام بود . هنگامی که موسی علیه السلام به وعدهگاه خود در کوه طور رفت تا تورات بر او نازل شود ، این مدّت ، طولانی شد و به چهل روز ، بالغ گشت . سامری ، از این فرصت استفاده کرد و گوساله ای ساخت و مردم را به پرستش آن ، دعوت کرد . جریان گوساله سامری ، در قرآن و روایات و تفاسیر ، ذکر گردیده است (ر . ک : دائره المعارف تشیّع : ج 9 ص 35) .

ص: 62

الحدیثرسول اللّه صلی الله علیه و آله :إنَّ عَمرَو بنَ لُحَیِّ بنِ قَمَعَهَ بنِ خِندِفَ کانَ قَد مَلَکَ مَکَّهَ ، وکانَ أوَّلَ مَن غَیَّرَ دینَ إسماعیلَ وَاتَّخَذَ الأَصنامَ ونَصَبَ الأَوثانَ ، وبَحَرَ البَحیرَهَ ، وسَیَّبَ السّائِبَهَ ، ووَصَلَ الوَصیلَهَ ، وحَمَی الحامِیَ . فَلَقَد رَأَیتُهُ فِی النّارِ یُؤذی أهلَ النّارِ ریحُ قُصْبِهِ (1) ، ویُروی : یَجُرُّ قُصبَهُ فِی النّارِ . (2)

10 / 5أبو عامِرِبنُ النُّعمانِ بنِ صَیفِیٍّ الرّاهِبُمجمع البیان عن سعید بن المسیّب فی قَولِهِ تَعالی : «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی ءَاتَیْنَاهُ ءَایَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ» (3) :إنَّهُ أبو عامِرِ بنُ النُّعمانِ بنِ صَیفِیٍّ الرّاهِبُ 4 الَّذی سَمّاهُ النَّبِیُّ الفاسِقَ ، وکانَ قَد تَرَهَّبَ فِی الجاهِلِیَّهِ ولَبِسَ المُسوحَ فَقَدِمَ المَدینَهَ ، فَقالَ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله : ما هذَا الَّذی جِئتَ بِهِ ؟ قالَ : جِئتُ بِالحَنیفِیَّهِ دینِ إبراهیمَ ، قالَ : فَأَنَا عَلَیها . فَقالَ صلی الله علیه و آله : لَستَ عَلَیها ولکِنَّکَ أدخَلتَ فیها ما لَیسَ مِنها ، فَقالَ أبو عامِرٍ : أماتَ اللّهُ الکاذِبَ مِنّا طَریدا وَحیدا ، فَخَرَجَ إلی أهلِ الشّامِ وأَرسَلَ إلَی المُنافِقینَ أنِ استَعِدُّوا السِّلاحَ ، ثُمَّ أتی قَیصَرَ وأتی بِجُندٍ لِیُخرِجَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله مِنَ المَدینَهِ ، فَماتَ بِالشّامِ طَریدا وَحیدا . (4)

.

1- .القُصْبُ : اسم للأمعاءِ کلّها (النهایه : ج 4 ص 66 «قصب») .
2- .مجمع البیان : ج 3 ص 390 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 9 ص 84 ؛ تفسیر الطبری : ج 5 الجزء 7 ص 86 عن أبی هریره ، تاریخ بغداد : ج 5 ص 173 الرقم 2623 ، الفردوس : ج 3 ص 67 ح 4188 عن أبی هریره وکلّها نحوه ، کنز العمّال : ج 2 ص 403 ح 4361 .
3- .الأعراف : 175 .
4- .مجمع البیان : ج 4 ص 769 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 36 ؛ تفسیر القرطبی : ج 7 ص 320 نحوه وراجع : السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 71 وتاریخ الطبری : ج 2 ص 511 .

ص: 63



10 / 5 ابو عامر بن نُعمان بن صیفی راهب

حدیثپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :عَمرو بن لُحَیّ بن قَمَعَه بن خِندِف ، بر مکّه حکومت می کرد. او نخستین کسی بود که آیین اسماعیل را دگرگون ساخت و بت پرستی را رواج داد و چیزهای به نام های بَحیره و سائبه و وَصیله و حام را بدعت نهاد. او را در آتش دیدم که بوی اَمعا و اَحشایش ، جهنّمیان را آزار می داد ( / اَمعا و اَحشایش ، در آتش کشیده می شد ) .

10 / 5ابو عامر بن نُعمان بن صیفی راهب 1مجمع البیان به نقل از سعید بن مُسیّب ، در باره این سخن خداوند متعال: «و خبر آن کس را که آیات خود را به او داده بودیم ، برای آنان بخوان که از آن ، عاری گشت . آن گاه شیطان ، او را دنبال کرد و از گم راهان شد» :این شخص ، ابو عامر بن نعمان بن صیفی راهب بود که پیامبر صلی الله علیه و آله ، او را [به جای راهب ، ]«فاسق» نامید. وی که در زمان جاهلیت ، راهبی را در پیش گرفته بود و پشمینه می پوشید ، به مدینه آمد و به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: این چیست که تو آورده ای؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «آیین یکتاپرستیِ ابراهیم را آورده ام» . ابو عامر گفت: پس من هم به همین آیین هستم. فرمود: «تو بر این آیین نیستی؛ بلکه چیزهایی را که از آن نیست ، بر آن افزوده ای». ابوعامر گفت: هر یک از ما دروغ می گوید ، خداوند ، او را آواره و تنها بمیرانَد ! پس به نزد شامیان رفت و به منافقان [مدینه] پیغام داد که جنگ افزار ، آماده سازند. سپس نزد قیصر [ روم ]رفت و با سپاهی ، روانه شد تا پیامبر صلی الله علیه و آله را از مدینه بیرون کند ؛ امّا خودش در شام ، آواره و تنها مُرد .

.


ص: 64

10 / 6مُعاوِیَهُ بنُ أبی سُفیانَ (1)رسول اللّه صلی الله علیه و آله :أوَّلُ مَن یُبَدِّلُ سُنَّتی رَجُلٌ مِن بَنی اُمَیَّهَ . (2)

الإمام الحسن علیه السلام :إنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام قالَ لی ذاتَ یَومٍ وقَد رَآنی فَرِحا : یا حَسَنُ أتَفرَحُ ! کَیفَ بِکَ إذا رَأَیتَ أباکَ قَتیلاً ؟ أم کَیفَ بِکَ إذا وَلِیَ هذَا الأَمرَ بَنو اُمَیَّهَ ؟ وأمیرُهَا الرَّحبُ البُلعومُ ، الواسِعُ الأَعفاجُ (3) ، یَأکُلُ ولا یَشبَعُ ، یَموتُ ولَیسَ لَهُ فِی السَّماءِ ناصِرٌ ولا فِی الأَرضِ عاذِرٌ ، ثُمَّ یَستَولی عَلی غَربِها وشَرقِها ، یدَینُ لَهُ العِبادُ ، ویَطولُ مُلکُهُ ، یَستَنُّ بِسُنَنِ البِدَعِ وَالضَّلالِ ، ویُمیتُ الحَقَّ وسُنَّهَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله یُقَسِّمُ المالَ فی أهلِ وِلایَتِهِ ویَمنَعُهُ مَن هُوَ أحَقُّ بِهِ ، ویَذِلُّ فی مُلکِهِ المُؤمِنُ ، ویَقوی فی سُلطانِهِ الفاسِقُ ، ویَجعَلُ المالَ بَینَ أنصارِهِ دُوَلاً ، ویَتَّخِذُ عِبادَ اللّهِ خَوَلاً (4) ، یَدرُسُ فی سُلطانِهِ الحَقُّ ، ویَظهَرُ الباطِلُ ویُلعَنُ الصّالِحونَ ، ویُقتَلُ مَن ناواهُ عَلَی الحَقِّ ، ویَدینُ مَن والاهُ عَلَی الباطِلِ . (5)

.

1- .هو معاویه بن صخر بن حرب بن اُمیّه بن عبد شمس بن عبد مناف القرشیّ الاُمویّ ، واُمّه هند بنت عتبه بن ربیعه بن عبد شمس ، آکله الأکباد التی نهشت جسد عمّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله حمزه . وُلد قبل الهجره بخمس وعشرین سنه . قاتل رسول اللّه صلی الله علیه و آله مع أبیه أبی سفیان فی حروبه . أسلم هو وأبوه وأخوه یزید واُمّه فی عام الفتح سنه 8 ق . استعمله عمر علی الشام فکان علیها حتی قُتل عثمان ، فطالب بدمه أمیر المؤمنین علیّا علیه السلام ، وحاربه علی ذلک ، وهو الذی نصب لواء العداوه لعلیّ علیه السلام ، وأشاع لعنه فی الناس ، وقد وردت الذموم واللعون من ناحیه رسول اللّه صلی الله علیه و آله والأئمّه المعصومین علی معاویه وأبیه . مات سنه ستین وهو ابن خمس وثمانین عاما (اُسد الغابه : ج 5 ص 211 الرقم 4577 والعقد الفرید : ج 4 ص 336 ووقعه صفّین : ص 216 وص 231 وص 317) .
2- .المصنّف لابن أبی شیبه : ج 8 ص 341 ح 145 ، تاریخ دمشق : ج 65 ص 250 ح 13265 ، البدایه والنهایه : ج 6 ص 229 کلّها عن أبی ذر ، کنز العمّال : ج 11 ص 167 ح 31063 ؛ شرح الأخبار : ج 2 ص 156 ح 479 عن أبی ذرّ .
3- .الأعفاج : وهو مثل المصارین لذوات الخفّ والظلف (الصحاح : ج 1 ص 329 «عفج») .
4- .خَوَلاً : أی خدما وعبیدا (النهایه : ج 2 ص 88 «خول») .
5- .الاحتجاج : ج 2 ص 70 ح 158 عن زید بن وهب الجهنی ، بحار الأنوار : ج 44 ص 20 ح 4 .

ص: 65



10 / 6 معاویه بن ابی سفیان

10 / 6معاویه بن ابی سفیانپیامبر خدا صلی الله علیه و آلهنخستین کسی که سنّت مرا تغییر می دهد ، مردی از بنی امیّه است.

.


ص: 66

الإمام علیّ علیه السلام فی کِتابٍ لَهُ إلی مُعاوِیَهَ :فَسُبحانَ اللّهِ! ما أشَدَّ لُزومَکَ لِلأَهواءِ المُبتَدِعَهِ وَالحَیرَهِ المُتَّبَعَهِ . (1)

عنه علیه السلام فی صِفَهِ جَیشِ مُعاوِیَهَ فی وَقعَهِ صِفّینَ :إنَّما هِیَ جُثَثٌ ماثِلَهٌ ، فیها قُلوبٌ طائِرَهٌ ، مُزَخرَفَهٌ بِتَمویهِ الخاسِرینَ ، ورِجلُ جَرادٍ زَفَّت بِهِ ریحُ صَبا ، ولَفیفٌ سَداهُ الشَّیطانُ ، ولَحمَتُهُ الضَّلالَهُ ، وصَرَخَ بِهِم ناعِقُ البِدعَهِ ، وفیهِم خَوَرُ (2) الباطِلِ وضَحضَحَهُ (3) المُکاثِرِ . (4)

الإمام الحسن علیه السلام حینَ قالَ لَهُ مُعاوِیَهُ بَعدَ الصُّلحِ : اُذکُر فَضلَنا :لَعَمری إنّا لَأَعلامُ الهُدی ومَنارُ التُّقی ، ولکِنَّکَ یا مُعاوِیَهُ مِمَّن أبارَ (5) السُّنَنَ ، وأحیَا البِدَعَ ، وَاتَّخَذَ عِبادَ اللّهِ خَوَلاً ، ودینَ اللّهِ لَعِبا . (6)

.

1- .نهج البلاغه : الکتاب 37 ، الإحتجاج : ج 1 ص 428 ح 92 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 98 ح 403 .
2- .خَارَ یَخورُ : إذا ضعفت قوّته ووهت (النهایه : ج 2 ص 87 «خور») .
3- .الضَحْضَحَهُ : جری السراب (تاج العروس : ج 4 ص 134 «ضحح») .
4- .تفسیر فرات : ص 432 ح 569 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 32 ص 606 ح 478 .
5- .البَوَارُ : الهلاک (النهایه : ج 1 ص 161 «بور») .
6- .تحف العقول : ص 233 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 42 ح 3 .

ص: 67

امام حسن علیه السلام :روزی امیر مؤمنان ، مرا شادمان دید. فرمود: «ای حسن ! شادمانی می کنی؟ ! چگونه ای آن گاه که پدرت را کُشته ببینی ؟ یا چگونه ای آن گاه که بنی امیّه ، بر سرِ کار بیایند؟ و فرمان روایشان ، آن مرد گشادهْ حلقومِ فراخْ روده است که هر چه می خورَد ، سیر نمی شود ، در حالی می میرد که نه در آسمان ، یاوری دارد ، و نه در زمین، کسی را که او را معذور بدارد. سپس بر غرب و شرق عالم ، استیلا می یابد. بندگان ، سر در طاعت او فرود می آورند و حکومتش به درازا می کشد. شیوه های بدعت آمیز و گم راه ساز ، بنیاد می نهد و حق و سنّت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را می میرانَد . بیت المال را میان دوستان و پیروانش تقسیم می کند و کسانی را که به آن سزاوارترند ، از آن ، محروم می گردانَد. در حکومت او ، مؤمن ، خوار و ناتوان است، و در سلطنتش ، نابه کاران ، نیرومندند. دارایی ها را به انحصار طرفداران خود در می آورد و بندگان خدا را به بردگی می گیرد. در حکومت او ، حق از میان می رود و باطل ، حاکم می شود و نیکان ، لعنت می شوند . هر که با او بر سرِ حق ، مخالفت کند ، کشته می شود، و هر که در باطل از او پیروی کند ، پاداش می یابد.

امام علی علیه السلام در نامه اش به معاویه :شگفتا! چه سخت به بدعت های دلخواه خویش، و پیمودن راهِ سرگشتگی ، چسبیده ای !

امام علی علیه السلام در توصیف سپاهیان معاویه در جنگ صِفّین :آنها، در حقیقت، پیکرهایی بی جان اند ، با دل هایی لرزان [ و پریشان ] ، آراسته به ظاهرِ دروغینِ زیانکاران. دسته ای از مَلَخان اند که باد صبا آنها را آورده است . مجموعه ای است که تارِ آن ، شیطان و پودش ، گم راهی است و منادی بدعت ، آنان را فرا خوانده، و در آنهاست سستیِ باطل و لاف زنیِ فزونخواه .

امام حسن علیه السلام در پاسخ معاویه که بعد از پیمان صلح به ایشان گفت: از فضیلت ما سخن بگو :به جانم سوگند که ما ، نشانه های هدایت و مناره های پرهیزگاری هستیم ؛ امّا تو ای معاویه ، یکی از کسانی هستی که سنّت ها را میرانْد و بدعت ها را زنده ساخت و بندگان خدا را به بردگی بُرد و دین خدا را به بازی گرفت .

.


ص: 68

الإمام الحسین علیه السلام فی کِتابِهِ إلی مُعاوِیَهَ :ألَستَ القاتِلَ حُجرَ بنَ عَدِیٍّ أخا کِندَهَ وَالمُصَلّینَ العابِدینَ الَّذینَ کانوا یُنکِرونَ الظُّلمَ ویَستَعظِمونَ البِدَعَ ولا یَخافونَ فِی اللّهِ لَومَهَ لائِمٍ ؟ (1)

تاریخ الخلفاء :فی سَنَهِ ثَلاثٍ وأربَعینَ ... اِستَخلَفَ (2) مُعاوِیَهُ زِیادَ ابنَ أبیهِ ، وهِیَ أوَّلُ قَضِیَّهٍ غَیَّرَ فیها حُکمَ النَّبِیِّ عَلَیهِ الصَّلاهُ وَالسَّلامُ فِی الإِسلامِ ، ذَکَرَهُ الثَّعالِبِیُّ وغَیرُهُ . (3)

تاریخ الخلفاء :فی سَنَهِ خَمسینَ فُتِحَت قوهستانُ (4) عَنوَهً ، وفیها دَعا مُعاوِیَهُ أهلَ الشّامِ إلَی البَیعَهِ بِوِلایَهِ العَهدِ مِن بَعدِهِ لاِبنِهِ یَزیدَ فَبایَعوهُ ، وهُوَ أوَّلُ مَن عَهِدَ بِالخِلافَهِ لِابنِهِ ، وأوَّلُ مَن عَهِدَ بِها فی صِحَّتِهِ ، ثُمَّ إنَّهُ کَتَبَ إلی مَروانَ بِالمَدینَهِ أن یَأخُذَ البَیعَهَ ، فَخَطَبَ مَروانُ فَقالَ إنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ رَأی أن یَستَخلِفَ عَلَیکُم وَلَدَهُ یُریدُ سُنَّهَ أبی بَکرٍ وعُمَرَ . فَقامَ عَبدُ الرَّحمنِ بنُ أبی بَکرٍ الصِّدّیقِ فَقالَ : بَل سُنَّهَ کِسری وقَیصَرَ ، إنَّ أبا بَکرٍ وعُمَرَ لَم یَجعَلاها فی أولادِهِما ، ولا فی أحَدٍ مِن أهلِ بَیتِهِما . (5)

.

1- .رجال الکشّی : ج 1 ص 252 ح 99 ، الإحتجاج : ج 2 ص 90 ح 164 نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 212 ح 9 .
2- .الظاهر أ نّ الصحیح هو : «استلحق» .
3- .تاریخ الخلفاء : ص 235 وراجع : الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 203 ورجال الکشّی : ج 1 ص 255 ح 99 والاحتجاج : ج 2 ص 91 ح 164 .
4- .قوهستان : وهو تعریب کوهستان ومعناه موضع الجبال ؛ لأنّ کوه : جبل ، وأمّا المشهور بهذا الاسم ... هی الجبال بین هراه ونیسابور (معجم البلدان : ج 4 ص 416) .
5- .تاریخ الخلفاء : ص 235 وراجع : المستدرک علی الصحیحین : ج 4 ص 528 ح 8483 وفتح الباری : ج 8 ص576 وینابیع المودّه : ج 2 ص 469 ح 304 .

ص: 69

امام حسین علیه السلام در نامه اش به معاویه :آیا تو نبودی که حُجر بن عَدِی کِنْدی و آن نمازگزاران عبادت پیشه ای را که با ستم ، مخالفت می کردند و بدعت ها را خطرناک می شِمردند و در راه خدا ، از سرزنشِ هیچ سرزنشگری نمی هراسیدند ، کُشتی ؟

تاریخ الخلفاء :در سال 43 [ هجری ] ... معاویه، زیاد بن ابیه را به برادری خویش پذیرفت، و این ، نخستین قضاوتی بود که در آن حکم پیامبر صلی الله علیه و آله را در اسلام ، تغییر می داد. این ماجرا را ثعالبی و دیگران آورده اند.

تاریخ الخلفاء :در سال پنجاه، قُهستان با جنگ ، فتح شد. همچنین در همین سال ، معاویه ، مردم شام را به بیعت با فرزندش یزید به ولی عهدی و جانشینی پس از خود ، فرا خواند . شامیان هم با او بیعت کردند. بدین ترتیب، معاویه ، نخستین کسی بود که فرزندش را ولی عهد خود قرار داد، و نخستین کسی بود که در زمان سلامتش ، جانشین تعیین کرد. سپس به مروان در مدینه نوشت که [برای یزید ]بیعت بگیرد. مروان ، خطبه خواند و گفت: امیر مؤمنان ، نظرش این است که فرزندش را جانشین خود قرار دهد. او با این کار ، سنّت ابو بکر و عمر را دنبال می کند. عبد الرحمان ، پسر ابو بکر صدّیق ، برخاست و گفت: او سنّت کسرا و قیصر را دنبال می کند. ابو بکر و عمر ، خلافت را در میان فرزندانشان یا یکی از افراد خانواده شان قرار ندادند.

.


ص: 70

تاریخ الیعقوبی :وفی هذِهِ السَّنَهِ [سَنَهِ 44] عَمِلَ مُعاوِیَهُ المَقصورَهَ فِی المَسجِدِ وأخرَجَ المَنابِرَ إلَی المُصَلّی فِی العیدَینِ ، وخَطَبَ الخُطبَهَ قَبلَ الصَّلاهِ ، وذلِکَ أنَّ النّاسَ ، إذا صَلُّوا انصَرَفوا لِئَلّا یَسمَعوا لَعنَ عَلِیٍّ ، فَقَدَّمَ مُعاوِیَهُ الخُطبَهَ قَبلَ الصَّلاهِ ، ووَهَبَ فَدَکا لِمَروانَ بنِ الحَکَمِ لِیُغیظَ بِذلِکَ آلَ رَسولِ اللّهِ . (1)

10 / 7أبُو الخَطّابِ 2الإمام الصادق علیه السلام وقَد ذَکَرَ أصحابَ أبِی الخَطّابِ وَالغُلاهَ :لا تُقاعِدوهُم ، ولا تُواکِلوهُم ، ولا تُشارِبوهُم ، ولا تُصافِحوهُم ، ولا تُوارِثوهُم . (2)

.

1- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 223 .
2- .رجال الکشّی : ج 2 ص 586 ح 525 عن المفضّل بن مزید ، بحار الأنوار : ج 25 ص 296 ح 55 .

ص: 71



10 / 7 ابو الخطّاب

تاریخ الیعقوبی:در این سال (سال 44) ، معاویه در مسجد ، مقصوره ساخت. در عید قربان و فطر ، دستور داد تا منبر را به نمازگاه ببرند. خطبه[ ی عید ]را پیش از نماز خواند. علّتش هم این بود که مردم ، نماز را که می خواندند ، می رفتند تا لعن شدن علی علیه السلام را نشنوند. لذا معاویه ، خطبه را پیش از نماز خواند و فَدَک را به مروان بن حکم بخشید تا با این کار ، خاندان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را به خشم آورد .

10 / 7ابوالخطّابامام صادق علیه السلام در باره پیروان ابو خطّاب و غالیان :با آنها ، نشست و برخاست نکنید. با آنها ، هم کاسه نشوید و از یک ظرف ، آب نخورید. با آنها ، دست ندهید و با آنها ، گفتگو نکنید.

.


ص: 72

الکافی عن عیسی شلقان :کُنتُ قاعِدا فَمَرَّ أبُو الحَسَنِ موسی علیه السلام ومَعَهُ بَهمَهٌ ، قالَ : قُلتُ : یا غُلامُ ما تَری ما یَصنَعُ أبوکَ ؟ یَأمُرُنا بِالشَّیءِ ، ثُمَّ یَنهانا عَنهُ ، أمَرَنا أن نَتَوَلّی أبَا الخَطّابِ ثُمَّ أمَرَنا أن نَلعَنَهُ ونَتَبَرَّأَ مِنهُ ؟ فَقالَ أبُو الحَسَنِ علیه السلام وهُوَ غُلامٌ : إنَّ اللّهَ خَلَقَ خَلقا لِلإِیمانِ لا زَوالَ لَهُ ، وخَلَقَ خَلقا لِلکُفرِ لا زَوالَ لَهُ ، وخَلَقَ خَلقا بَینَ ذلِکَ أعارَهُ الإِیمانَ یُسَمَّونَ المُعارینَ ، إذا شاءَ سَلَبَهُم ، وکانَ أبُو الخَطّابِ مِمَّن اُعیرَ الإِیمانَ . (1)

قرب الإسناد عن عیسی شلقان :دَخَلتُ عَلی أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام وأنَا اُریدُ أن أسأَ لَهُ عَن أبِی الخَطّابِ ، فَقالَ لی مُبتَدِئا قَبلَ أن أجلِسَ : یا عیسی ما مَنَعَکَ أن تَلقَی ابنی فَتَسأَلَهُ عَن جَمیعِ ما تُریدُ ؟ قالَ عیسی : فَذَهَبتُ إلَی العَبدِ الصّالحِ علیه السلام وهُوَ قاعِدٌ فِی الکُتّابِ ، وعَلی شَفَتَیهِ أثَرُ المِدادِ (2) ، فَقالَ مُبتَدِئا : یا عیسی ، إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی أخَذَ میثاقَ النَّبِیّینَ عَلَی النُّبُوَّهِ فَلَم یَتَحَوَّلوا عَنها أبَدا ، وأخَذَ میثاقَ الوَصِیّینَ عَلَی الوَصِیَّهِ فَلَم یَتَحَوَّلوا عَنها أبَدا ، وأعارَ قَوما الإِیمانَ زَمانا ثُمَّ سَلَبَهُم إیّاهُ ، وإنَّ أبا الخَطّابِ مِمَّن اُعیرَ الإِیمانَ ثُمَّ سَلَبَهُ اللّهُ . (3)

رجال الکشّی عن عیسی شلقان :قُلتُ لِأَبِی الحَسَنِ علیه السلام وهُوَ یَومَئِذٍ غُلامٌ قَبلَ أوانِ بُلوغِهِ : جُعِلتُ فِداکَ ما هذَا الَّذی یُسمَعُ مِن أبیکَ أنَّهُ أمَرَنا بِوِلایَهِ أبِی الخَطّابِ ثُمَّ أمَرَنا بِالبَراءَهِ مِنهُ ؟ قالَ : فَقالَ أبُو الحَسَنِ علیه السلام مِن تِلقاءِ نَفسِهِ : إنَّ اللّهَ خَلَقَ الأَنبِیاءَ عَلَی النُّبُوَّهِ فَلا یَکونون إلّا أنبِیاءَ ، وخَلَقَ المُؤمِنینَ عَلَی الإِیمانِ فَلا یَکونونَ إلّا مُؤمِنینَ ، وَاستَودَعَ قَوما إیمانا ، فَإِن شاءَ أتَمَّهُ لَهُم ، وإن شاءَ سَلَبَهُم إیّاهُ ، وإنَّ أبَا الخَطّابِ کانَ مِمَّن أعارَهُ اللّهُ الإِیمانَ : فَلَمّا کَذَبَ عَلی أبی سَلَبَهُ اللّهُ الإِیمانَ . قالَ : فَعَرَضتُ هذَا الکَلامَ عَلی أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام . قالَ : فَقالَ : لَو سَأَلتَنا عَن ذلِکَ ما کانَ لِیَکونَ عِندَنا غَیرُ ما قالَ . (4)

.

1- .الکافی : ج 2 ص 418 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 219 ح 3 .
2- .فی المصدر : «المادِد» والتصویب من المصادر الاُخری . والمِداد : ما یکتب به (المصباح المنیر : ص 566 «المداد») .
3- .قرب الإسناد : ص 334 ح 1237 ، دلائل الإمامه : ص 330 ح 288 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 653 ح 5 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 293 ، بحار الأنوار : ج 48 ص 24 ح 40 .
4- .رجال الکشّی : ج 2 ص 584 ح 523 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 222 ح 5 .

ص: 73

الکافی به نقل از عیسی شلقان :نشسته بودم که ابو الحسن موسی [ کاظم ] علیه السلام ، در حالی که برّه ای با خود داشت ، بر من گذشت. [به او ]گفتم: ای پسر! می بینی پدرت (یعنی امام صادق علیه السلام ) چه می کند؟ به ما می گوید : «فلان کار را بکنید» و سپس ما را از همان کار ، نهی می کند. به ما می گوید که ابو خطّاب را دوست بداریم ، بعد ، دستور می دهد که او را لعنت کنیم و از وی ، بیزاری جوییم. ابو الحسن علیه السلام ، با آن که پسربچّه ای بود، فرمود : «خداوند ، عدّه ای را برای ایمان آفریده است و برای ایمان آنان ، زوالی نیست ؛ و عدّه ای را برای کفر آفریده است و کفر آنان را هم زوالی نیست . در این میان ، عدّه ای را آفریده که ایمان را به آنها عاریت داده است و ایشان را عاریه داران می نامند. هر گاه خداوند بخواهد ، ایمان را از آنها می گیرد . ابو خطّاب هم از کسانی بود که ایمان را به او ، عاریه داده بودند» .

قرب الإسناد به نقل از عیسی شلقان :خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم و می خواستم راجع به ابو خطّاب ، از ایشان بپرسم؛ امّا پیش از آن که بنشینم ، امام علیه السلام ، خود به من فرمود: «ای عیسی! چرا پیش پسرم نمی روی تا همه چیزهایی که می خواهی ، از او بپرسی؟» . عیسی گفت: پس نزد عبد صالح [ موسی بن جعفر ] علیه السلام که در مکتب خانه نشسته و اثرِ جوهر بر لبانش بود، رفتم. او نیز، پیش از آن که سؤالم را بپرسم، فرمود: «ای عیسی! خداوند تبارک و تعالی ، از پیامبران ، پیمان نبوّت گرفته است و آنها هرگز از این پیمان ، بر نمی گردند ؛ و از جانشینان آنان ، پیمانِ جانشینی گرفته است و آنها نیز هرگز از این پیمان ، بر نمی گردند ؛ و به عدّه ای هم ایمانِ عاریتی داده است که تا مدّتی در اختیار آنهاست . سپس آن را از ایشان می گیرد. ابو خطّاب هم از کسانی است که ایمان به او عاریت داده شده بود و سپس ، خداوند ، آن را از او ستانْد .

رجال الکشّی به نقل از عیسی شلقان :به ابو الحسن [موسی بن جعفر] علیه السلام که در آن روز ، هنوز پسر بچّه ای نابالغ بود ، گفتم: فدایت شوم ! این ، چه سخنی است که از پدرت شنیده می شود: یک روز ما را به دوستی با ابو خطّاب ، امر می کند . سپس ما را به بیزاری جستن از او ، فرمان می دهد؟ ! ابو الحسن علیه السلام ، بی درنگ ، پاسخ داد: «خداوند ، پیامبران را برای پیامبری آفرید . بنا بر این ، آنها جز پیامبر نمی شوند ؛ و مؤمنان را برای ایمان آفرید . بنا بر این ، آنها نیز جز مؤمن نمی شوند؛ و به عدّه ای هم ایمان را عاریت داده است . اگر بخواهد ، آن را برای همیشه در دستشان باقی می گذارد، و اگر نخواهد ، آن را از ایشان می ستانَد . ابو خطّاب هم از کسانی بود که خداوند ، ایمان را به او عاریه داده بود و چون بر پدرم دروغ بست ، خداوند ، ایمان را از او ستانْد». این سخن را برای امام صادق علیه السلام بازگو کردم. ایشان فرمود: «اگر از ما هم در باره آن می پرسیدی ، پاسخی غیر از آنچه او به تو گفته است ، نمی شنیدی» .

.


ص: 74

10 / 8هؤُلاءِ الثَّلاثَهُالإمام الباقر علیه السلام :لَعَنَ اللّهُ بُنانَ البَیانِ 1 ، وأنَّ بُنانا لَعَنَهُ اللّهُ کانَ یَکذِبُ عَلی أبی . (1)

.

1- .رجال الکشّی : ج 2 ص 590 ح 541 عن زراره ، بحار الأنوار : ج 25 ص 270 .

ص: 75



10 / 8 این سه نفر

10 / 8این سه نفرامام باقر علیه السلام :خداوند، بُنانِ بیان (1) را لعنت کند! بُنان که لعنت خدا بر او باد ، بر پدرم دروغ می بست.

.

1- .. نام او بیان بن سمعان تمیمی نَهدی تبّان است . ظاهرا «بنان» و «بیان» ، یکی است و دومی درست تر است ؛ چون نوبختی گفته است: «بیانیّه ، پیروان بیان نَهْدی هستند» . بیانیّه ، فرقه ای هستند که معتقدند : امام قائم مهدی علیه السلام ، همان ابو هاشم عبد اللّه بن محمّد بن حنفیه است. او سرپرست خلق است و بر می گردد و زمام امورِ مردم را به دست می گیرد و بر زمین ، فرمان روا می شود و پس از او وصی ای نیست و در باره او غلو کرده اند. بعد از مرگ ابو هاشم، بیان ، ادّعای پیامبری کرد و جمعی از پیروانش قائل به انتقال امامت از ابو هاشم به او شدند. بیان ، از غالیان معتقد به الوهیت امیر مؤمنان علی علیه السلام بود و سپس ، ادّعا کرد که اجزای الهی، با نوعی از تناسخ، به وجود علی علیه السلام منتقل شده است و از این رو ، شایسته آن است که امام و خلیفه باشد. خالد بن عبد اللّه قسری ، او را به سبب این اعتقادش به قتل رساند (ر . ک : فرق الشیعه ، نوبختی : ص 50 ، الملل و النحل : ج 1 ص 246 و 247 ، فرهنگ جامع فرق اسلامی ، ج 1) .

ص: 76

رجال الکشّی عن هشام بن الحکم :قالَ أبو عَبدِ اللّه علیه السلام : إنَّ بُنانا وَالسَّرِیَّ 1 وبَزیعا 2 لَعَنَهُمُ اللّهُ تَراءی لَهُمُ الشَّیطانُ فی أحسنِ ما یَکونُ صورَهُ آدَمِیٍّ مِن قَرنِهِ إِلی سُرَّتِهِ . فَقُلتُ : إنَّ بُنانا یَتَأَوَّلُ هذِهِ الآیَهَ «وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّمَاءِ إِلَهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلَهٌ» (1) أنَّ الَّذی فِی الأَرضِ غَیرُ إلهِ السَّماءِ ، وإلهَ السَّماءِ غَیرُ إلهِ الأَرضِ ، وأنَّ إلهَ السَّماءِ أعظَمُ مِن إلهِ الأَرضِ ، وأنَّ أهلَ الأَرضِ یَعرِفونَ فَضلَ إلهِ السَّماءِ ویُعَظِّمونَهُ . فَقالَ : وَاللّهِ ما هُوَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ ، إلهُ مَن فِی السَّماواتِ وإلهُ مَن فِی الأَرَضینَ کَذَبَ بُنانٌ عَلَیهِ لَعنَهُ اللّهِ ، لَقَد صَغَّرَ اللّهَ جَلَّ وعَزَّ وصَغَّرَ عَظَمَتَهُ . (2)

10 / 9هؤُلاءِ السَّبعَهُالإمام الصادق علیه السلام فی قَولِهِ عز و جل : «هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلَی مَن تَنَزَّلُ الشَّیَاطِینُ * تَنَزَّلُ عَلَی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ» :هُم سَبعَهٌ : المُغیرَهُ (3) ، وبُنانٌ ، وصائِدٌ (4) ، وحَمزَهُ بنُ عُمارَهَ البَربَرِیُّ (5) ، وَالحارِثُ الشّامِیُّ (6) ، وعَبدُ اللّهِ بنُ الحارِثِ (7) ، وأبُو الخَطّابِ . (8)

.

1- .الزخرف : 84 .
2- .رجال الکشّی : ج 2 ص 592 ح 547 عن هشام بن الحکم ، بحار الأنوار : ج 25 ص 295 ح 54 .
3- .هو المغیره بن سعید العجلیّ الملقّب بالأتبر . کان یکذب علی أبی جعفر علیه السلام . قال الصادق علیه السلام : «إنّ المغیره بن سعید لعنه اللّه دسّ فی کتب أصحاب أبی أحادیث لم یحدّث بها أبی» . نسبت إلیه التبریه من الزیدیه . وهم أنکروا إمامه مولانا جعفر بن محمد علیه السلام ، فقالوا : الإمامه فی بنی علیّ بن أبی طالب علیه السلام بعد أبی جعفر محمد بن علیّ علیه السلام ، وإنّ الإمامه فی المغیره بن سعید إلی خروج المهدیّ ، وهو عندهم محمّد بن عبداللّه بن الحسن علیه السلام ، وهو حیّ لم یمت ولم یُقتل ، فسمّوا هولاء المغیریه ، باسم المغیره بن سعید . وبعد ذلک ادّعی النبوّه لنفسه ، واستحلّ المحارم (رجال الکشّی : ج 2 ص 489 ح 399 إلی 402 وفرق الشیعه للنوبختیّ : ص 59) .
4- .الصائد النهدی من أتباع حمزه بن عماره البربری الذی یعتقد برجوع محمّد بن الحنفیّه وأتباعه ، وفی عقائده غلوّ وارتفاع وإباحه ، وقد لعنه الإمام الصادق علیه السلام (راجع : نهج الدعاء : ص650 ح 1578 و جامع الرواه : ج 1 ص 409 وفرق الشیعه للنوبختی : ص 28 و المقالات والفرق : ص 34) .
5- .کان حمزه بن عماره البربری من أصحاب الإمام الصادق علیه السلام ، وقد روی الکشی بسنده عن برید بن معاویه العجلی أنّه قال : «کان حمزه بن عماره البربری لعنه اللّه یقول لأصحابه : إنّ أبا جعفر علیه السلام یأتینی فی کلّ لیله ، ولا یزال إنسان یزعم أنّه قد أراه إیّاه» ، فقُدِّر لی أنّی لقیت أبا جعفر علیه السلام فحدّثته بما یقول حمزه ، فقال : «کذب علیه لعنه اللّه ، ما یقدر الشیطان أن یتمثّل فی صوره نبیّ ولا وصیّ نبیّ» (راجع : فرق الشیعه للنوبختی : ص 27 ، ورجال الکشی : ج 2 ص 593 ح 548 وص 589 ح 537 و305 و549) .
6- .روی الکشی بإسناده عن ابن سنان عن الإمام الصادق علیه السلام أنّ الحارث الشامی وحمزه البربری ملعونان (نقد الرجال : ج 1 ص 385) . هذا ولم یذکر فی الکتب الرجالیه معلومات أکثر من ذلک للرجل .
7- .احتمل العلامه الخوئی أنّ عبد اللّه هذا أن یکون ولدا للحارث الشامی . (معجم رجال الحدیث: ج 11 ص 162).
8- .الخصال : ص 402 ح 111 ، رجال الکشی : ج 2 ص 577 ح 511 عن برید العجلی وفیه «بیان» بدل «بنان» و ص 591 ح 543 وفیه «الزبیدی» بدل «البربری» ، بحار الأنوار : ج 25 ص 270 ح 16 .

ص: 77



10 / 9 این هفت نفر

رجال الکشّی به نقل از هشام بن الحکم :امام صادق علیه السلام فرمود : «خداوند ، بُنان و سَریّ و بَزیع 1 را لعنت کند ! شیطان ، از فرقِ سر تا نافش ، به صورت زیباترین انسان برای این سه نفر ، نمایان می شد». گفتم : بُنان ، در تأویل و تفسیر این آیه : «و او کسی است که در آسمان ، خدا ، و در زمین ، خداست» ، می گوید: یعنی خدای زمین ، غیر از خدای آسمان است، و خدای آسمان ، غیر از خدای زمین. خدای آسمان ، مقامش والاتر از خدای زمین است، و زمینیان ، برتریِ خدای آسمان را می شناسند و او را بزرگ می شمارند. امام علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند که خدا ، یکی است و شریکی ندارد ! او هم خدای آسمانیان است ، و هم خدای زمینیان. بُنان که لعنت خدا بر او باد ، دروغ می گوید. او خداوندِ بزرگ و توانا را کوچک دانسته و عظمت او را خُرد شمرده است» .

10 / 9این هفت نفرامام صادق علیه السلام در باره این سخن خداوند عز و جل: «آیا به شما خبر دهم که شیطان ها بر چه کسی نازل می شوند ؟ بر هر دروغگوی گنهکاری» :ایشان ، هفت نفرند: مُغَیره ، (1) بُنان، صائِد، حمزه بن عُماره بَربَری ، حارث شامی ، (2) عبد اللّه بن حارث ، (3) و ابو خطّاب .

.

1- .. نام او مُغَیره بن سعید عِجلی ، ملقّب به ابتر است . او به امام باقر علیه السلام دروغ می بست. امام صادق علیه السلام فرمود: «مغیره بن سعید که خدایش لعنت کند ، در کتاب های اصحاب پدرم ، احادیثی را وارد می کرد که پدرم آنها را نگفته بود» . فرقه بَتَریه ، از زیدیه منسوب به این شخص است. این فرقه ، امامت امام صادق علیه السلام را منکر بودند و می گفتند : بعد از امام باقر علیه السلام امامت در نسل علی بن ابی طالب علیه السلام نیست و امامت در مُغیره بن سعید است تا زمان خروج مهدی علیه السلام که از نظر آنان ، محمّد بن عبد اللّه بن حسن است . او زنده است و نمُرده و کشته هم نشده است. این فرقه را به نام مغیره بن سعید، «مغیریّه» نیز نامیده اند. او ، ادّعای نبوت کرد و حرام ها را حلال شمرد (ر . ک : رجال الکشّی : ج 2 ص 489 ش 399 402 ، فرق الشیعه ، نوبختی : ص 59).
2- .. در رجال الکشّی از ابن سنان روایت شده است که حارث شامی و حمزه بربری ملعون هستند (نقد الرجال : ج 1 ص 385) . نکته قابل تذکّر ، آن است که در کتاب های رجالی ، مطلبی بیشتر از این در باره این شخص پیدا نشد .
3- .. آیه اللّه خویی احتمال داده است که این شخص ، پسر حارث شامی پیش گفته باشد. مطلبی غیر از این در باره این شخص پیدا نشد .

ص: 78

. .


ص: 79

. .


ص: 80

. .


ص: 81



32 . اَبدال، اَوتاد، اَقطاب

اشاره

32 . ابدال، اوتاد، اقطابدرآمدفصل یکم : ابدالفصل دوم : اوتادفصل سوم : اقطاب

.


ص: 82



درآمد

اَبدال ، در لغت

درآمدابدال ، در لغتواژه «اَبدال» ، جمع «بَدَل» ، «بِدْل» و «بدیل» ، (1) از ریشه «بدل» به معنای جای گزین کردن چیزی به جای چیزی دیگر ، و نیز به معنای دگرگون نمودن شکل چیزی به شکلی دیگر است . ابن فارِس ، در این باره می گوید : الباءُ وَ الدّالُ وَ اللّامُ أصلٌ واحِدٌ ، وَ هُوَ قِیامُ الشَّی ءِ مَقامَ الشَّی ءِ الذّاهِبِ . (2) با و دال و لام (بدل) ، یک اصل دارد و آن ، قرار گرفتن چیزی به جای چیزِ رفته است . نیز اَزْهری می گوید : قالَ أبُو العَبّاسِ : وَ حَقیقَتُهُ أنَّ التَّبدیلَ تَغییرُ الصّورَهِ إلی صورَهٍ اُخری وَ الجَوهَرَهُ بِعَینِها . (3) ابو العبّاس گفته : حقیقت بدل ، این است که صورت آن ، به صورت دیگری در آید؛ ولی جوهر آن به حالت اصلی بماند .

.

1- .. لسان العرب : ج 11 ص 48 مادّه «بدل» .
2- .. معجم مقاییس اللغه : ج 1 ص 210 مادّه «بدل» .
3- .. تهذیب اللغه : ج 1 ص 294 .

ص: 83



اَوتاد ، در لغت

اَقطاب ، در لغت

اَوتاد ، در لغتواژه «اَوتاد» ، جمع «وَتَد» ، به معنای میخ است ؛ ولی برخی از لغت شناسان ، وَتَد را ضخیم تر از میخ می دانند . شیخ طوسی ، در التبیان فی تفسیر القرآن ، آورده : وَتَد ، همان میخ است ؛ امّا سخت تر از آن است . به همین جهت ، گفته می شود : میخ های رنج ، وقتی کوبیده می شوند ، گویی از جهت سختی و کوبیدن ، میخ های آهنین هستند ، و اگر سخت شود ، بر آن وَتَد گفته می شود . از همین روست که کوه ها را به میخ های زمین ، دانسته اند ؛ زیرا با سختی و استواری ای که دارند ، زمین را از لغزش ، باز می دارند . (1) این تفاوت را از تفسیر وتد ، به «ما یرزّ فی الحائط أو الأرض» ، یعنی : میخی که در دیوار یا زمین می کوبند ، (2) نیز می توان استفاده نمود .

اَقطاب ، در لغتواژه «اَقطاب» ، جمع «قُطب» ، میله آهنی ثابت در سنگ زیرین آسیاست که سنگ رویی آسیا ، به دور آن می چرخد . در لسان العرب ، آمده : القُطْبُ وَ القَطْبُ وَ القِطْبُ وَ القُطُبُ : الحَدیدَهُ القائِمَهُ الَّتی تَدورُ عَلَیهَا الرَّحی... وَ الجَمعُ أقْطابٌ وَ قُطوبٌ . (3) قُطْب و قَطْب و قِطب و قُطُب : میله سنگ آسیاست ... و جمع آن ، «اَقطاب» و «قطوب» است . با تأمّل در معنای لغوی واژه های «اَبدال» ، «اَوتاد» و «اَقطاب» ، معلوم می شود که این الفاظ ، هیچ گونه بار مثبت و یا منفیِ فرهنگی ندارند . آری! اگر به نحو استعاره بر

.

1- .. التبیان فی تفسیر القرآن : ج 10 ص 239 .
2- .. ر .ک : لسان العرب : ج 3 ص 444 ، تاج العروس : ج 5 ص 291 مادّه «وتد» .
3- .. لسان العرب : ج 1 ص 681 مادّه «قطب» .

ص: 84



اَبدال ، اَوتاد واَقطاب ، در اصطلاح متصوّفه

اشخاصی اطلاق گردند ، ظرفیت پذیرش بارِ معنایی مثبت را نیز دارند . به هر حال ، در روایاتی که در این بخش خواهد آمد و همچنین در اصطلاح صوفیه ، این واژه ها ، دارای مفهوم مثبتِ فرهنگی هستند و به کسانی اطلاق می گردند که نقش فرهنگی ویژه ای را در عالَم ، ایفا می نمایند ؛ لیکن اثبات این ادّعا ، نیاز به احراز سند و دلالت این روایات دارد . برای ارزیابی روایاتی که بدانها اشاره شد ، ابتدا اجمالاً به مفهوم این واژه ها از نگاه متصوّفه می پردازیم :

اَبدال ، اَوتاد واَقطاب ، در اصطلاح متصوّفهدر اصطلاح اهل تصوّف ، این الفاظ ، معانی نزدیک به هم و مشابهی دارند . در تعریف «ابدال» ، گفته شده که : «آنها ، عدّه مُعیّنی از مردان خدا هستند که جهان ، به وجود آنها برپاست و هیچ گاه از وجود آنها ، خالی نمی شود» . همین معنا ، در تعریف اوتاد نیز آمده است . در دائره المعارف بزرگ اسلامی ، آمده : تقریبا در تمام آثار عرفانی ، تعداد ابدال را هفت یا چهل نفر ذکر کرده اند . هُجْویری ، تعداد ابدال را چهل نفر می داند و در سلسله مراتب اولیا ، آنان را در مرتبه پنجم می نشانَد . سلسله مزبور به این صورت است : قُطب یا غوث : یک نفر ، نقبا : سه نفر ، اوتاد : چهار نفر ، ابرار : هفت نفر ، ابدال : چهل نفر ، اخیار : سیصد نفر . عبد الرحمان جامی نیز همان بیان هُجْویری را در باره خصوصیات و تعداد و مرتبه ابدال ، تکرار کرده است . ابن عربی ، از اَبدالِ هفتگانه و چهل گانه ، سخن رانده است ، اگر چه به گفته او ، گاه نقبای دوازده گانه را نیز ابدال خوانده اند . تأکید ابن عربی ، بیشتر بر ابدالِ هفتگانه است و معتقد است که آنان ، به ترتیب بر قدم ابراهیم ، موسی ، هارون ، ادریس ،

.


ص: 85

یوسف ، عیسی و آدم علیهم السلام قرار دارند و اسامی آنان ، عبارت است از : عبد الحی ، عبد العلیم ، عبد الوَدود ، عبد القادر ، عبد الشکور ، عبد السمیع ، عبد البصیر . مرتبه ابدال ، بعد از مراتب قطب و امامان و اوتاد ، قرار دارد ؛ امّا گاه ابدال ، شامل قطب ، امامان و اوتاد نیز می شود . نَسَفی ، لفظ ابدال را واژه ای عام برای تمام طبقات اولیا می دانسته و لذا ، واژه اولیا را به جای ابدال ، به کار برده است . او مجموع اولیای خدا یا ابدال را در هر زمان ، 356 نفر می داند و آنها را به شش طبقه ، تقسیم می کند : 1 . سیصدتنان ، 2 . چهل تنان ، 3 . هفت تنان ، 4 . پنج تنان ، 5 . سه تنان ، 6 . قطب . سپس یادآور می شود که چون آخر الزمان فرا رسد ، بر سیصدتنان ، کسی افزوده نشود تا آن که تماما از جهان ، رحلت کنند . آن گاه ، از چهل تنان و هفت تنان و پنج تنان و سه تنان ، به ترتیب ، کاسته شود تا کسی از آنها باقی نمانَد و قطب ، تنها شود ، و چون قطب از عالم رَخت بر بندد ، عالَم بر افتد . سیّد حیدر آملی ، در المقدّمات ، سه نوع طبقه بندی از مراتبِ اولیا به دست داده که در هر سه نوع ، تعداد ابدال ، هفت نفر است ؛ امّا مرتبه آنان ، متفاوت است . در طبقه بندی اوّل ، ابدال ، بعد از قطب ، در مرتبه دوم قرار دارند و دارای مقامی بالاتر از رجال الغیب و صُلَحا هستند . در طبقه بندی دوم ، ابدال ، پس از قطب و غوث و افراد ، در مرتبه چهارم ، واقع شده اند . در طبقه بندی سوم ، ابدال ، پس از قطب الأقطاب که مقام پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه هدا علیهم السلام است ، و نیز قطب یا غوث و امامان و اوتاد ، در مرتبه پنجم ، قرار دارند . آملی ، ضمن بر شمردن طبقات مختلف اولیا ، این نکته را نیز یادآور می شود که گاه از ائمّه معصومین علیهم السلام ، تعبیر به «اقطاب» و «ابدال» می شود و ظاهرا این معنا ، مُقتَبس از روایات شیعه است . همچنین او به این نکته اشاره دارد که گاه مقصود از ابدال هفتگانه ، [مجموع] اوتاد چهارگانه و دو امام و قطب است . آملی ، همچنین از قول شیخ سعد الدین حمویی ، طبقه بندی جدیدی را نقل می کند

.


ص: 86



ابدال ، اوتاد و اقطاب ، در حدیث

1 . ارزیابی اسناد

که در آن ، تعداد ابدال ، هفت نفر است و بعد از قطب و غوث و امامَین و اوتاد و اشباح ، در مرتبه پنجم از طبقات هفتگانه اولیا ، قرار دارند و عدد اولیا در مجموع طبقات مذکور ، منحصر به 360 نفر است . شاه نعمه اللّه ولی نیز طبقه بندی های متفاوتی از اولیا به دست می دهد که در آنها ، لفظ ابدال ، گاه به طور خاص ، و گاه به طور عام ، مورد استفاده واقع شده است . در طبقه بندی اوّل ، ابدالِ هفتگانه ، بعد از اقطابِ دوازده گانه ، در مرتبه دوم ، و ابدال چهل گانه در مرتبه چهارم و سیصد ابدال در مرتبه ششم ، قرار دارند . در طبقه بندی دوم ، پس از قطب الأقطاب ، سه ابدال ، پنج ابدال ، هفت ابدال ، چهل ابدال و سیصد ابدال ، قرار گرفته اند و سرانجام ، طبقه بندی سوم نیز مشابه طبقه بندی دوم است ، جز آن که میان مقام قطب الأقطاب و سه ابدال ، مقام یک نفر از اولیا ، واقع است . (1)

ابدال ، اوتاد و اقطاب ، در حدیثاحادیثی که در باره عناوین یاد شده در منابع روایی آمده ، از دو منظر ، قابل بررسی و ارزیابی است :

1 . ارزیابی اسنادبیشترین احادیثی که در این بخش آمده ، در باره ابدال است . از نظر ما ، اسناد همه روایاتی که به گونه ای دلالت بر مفاهیمی دارند که متصوّفه ، مدّعی آن هستند ، معتبر نیست . شماری از پژوهشگران اهل سنّت نیز این احادیث را معتبر نمی دانند . سخاوی می گوید : خبر مربوط به ابدال ، اسناد گوناگونی دارد ، با الفاظ متفاوت که همه سندهایش ضعیف اند . (2)

.

1- .. دائره المعارف بزرگ اسلامی : ج 2 ص 385 386 .
2- .. فیض القدیر : ج 3 ص 220 .

ص: 87



2 . ارزیابی متون

و در مقابلِ سیوطی که از بزرگان صوفیه است و این احادیث را «صحیح» و بلکه «متواترِ معنوی» دانسته ، بسیاری از محقّقان اهل سنّت ، مانند : ابن جوزی و ابن تیمیّه ، معتقدند که این احادیث ، مجعول اند . (1) دکتر حسام الدین بن موسی عفانه (2) نیز در این باره می گوید : در باره ابدال ، خبر صحیحی از پیامبر صلی الله علیه و آله ثبت نشده ، و هر آنچه در باره ابدال ، اقطاب ، اغواث ، نُجَبا و اَوتاد نقل شده ، خبرهای نادرستی هستند که به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت داده شده اند ، همان گونه که محقّقان فعلی و گذشته ، این را بیان کرده اند . (3)

2 . ارزیابی متونمتن اکثر قریب به اتّفاق این احادیث نیز شاهد مجعول بودن آنهاست . محقّقان حدیث شناس ، با تأمّل در متن این احادیث ، بویژه در نظر گرفتن نکاتی مانند : تناقض آنها در تعداد ابدال ، (4) کم اهمّیت جلوه دادن اعمال صالح (مانند نماز و روزه) ، (5) سازش با دشمنان اسلام (به بهانه این که ابدال ، چیزی را لعنت نمی کنند) ، (6) تعیین سرزمین شام به عنوان پایگاه رویش ابدال ، (7) و از همه مهم تر ، توصیف ابدال به ویژگی هایی که در احادیث معتبر ، اهل بیتِ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با آنها توصیف شده اند ، می توانند آثار و علائم جعل را در بیشتر این احادیث ، مشاهده کنند و توطئه سیاست مداران اُمَوی را در ساختن این روایات ، کشف نمایند . علّامه امینی ، در

.

1- .. ر .ک : الموضوعات : ج 3 ص 152 ، مجموع الفتاوی : ج 11 ص 167 و ج 27 ص 497 .
2- .. استاد فقه و اصول فقه در دانشگاه قدس .
3- .. برگرفته از سایت : «إسلام أون لاین . نت» / شرعی / اسألوا أهل الذکر) .
4- .. ر . ک : ص 101 (آنچه در باره شمار ابدال روایت شده است) .
5- .. ر . ک : ص 95 ح 4 و 5 و 7 .
6- .. ر . ک : ص 93 ح 3 .
7- .. ر . ک : تاریخ دمشق : ج 1 ص 334 337 و سبل الهدی و الرشاد : ج 1 ص 270 و ص370 و منابع دیگر ...

ص: 88

این باره می گوید : ابدال ، اصطلاح جدیدی است که اُمَویان ، آن را ساختند و تلاش کردند که با آن ، خاکستر [جهل] بر چشم مسلمانان بپاشند و اثبات کنند که زن و مرد اُمَوی ، اگر نگوییم برتر از اهل بیت و صحابه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هستند ، در فضیلت ، همپای آنها هستند ، و این ، به خاطر وضعیتی بود که آنان با کُشتن صحابه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، بویژه همراهان امیر مؤمنان علیه السلام ، پدید آوردند و چنین وانمود کردند که مسلمانان ، با وجود ابدال ، یاری و روزی داده می شوند و باران ، بر ایشان می بارد . بنا بر این ، جنبش علیه شام و حاکم آن ، پیروزی و روزی را از مسلمانان ، دور خواهد کرد . این چاره اندیشی ، بر مسلمانان ساده ، کارگر شد و به آن معتقد شدند . معاویه ، پس از انعقاد قرارداد صلح با امام حسن علیه السلام ، زمانی که به شام باز گشت ، برای مردم سخنرانی کرد و جایگاه خودش را به آنان گوشزد کرد و به همان چیزی که با حدیث سازان همسویی داشت ، اشاره کرد ، پس از آن که مردم ، کلمه ابدال را شنیده بودند و جعل احادیث این موضوع ساختگی ، آغاز شده بود . واقدی ، آورده است : وقتی معاویه پس از بیعت حسن علیه السلام به سال 41 با او ، از عراق به شام برگشت ، سخنرانی کرد و گفت : ای مردم ! پیامبر خدا فرمود : تو پس از من ، عهده دارِ خلافت خواهی شد . سرزمین مقدّس (شام) را [برای آن] برگزین که ابدال ، در آن هستند! و من ، شما را [به آن] خبردار کردم . پس ابو تراب (علی بن ابی طالب) را لعن کنید . وقتی صبح شد ، نامه ای نوشت و مردم را گِرد آورد و آن را بر ایشان خواند و در آن ، چنین نوشته بود : این ، نامه ای است که امیر مؤمنان ، معاویه ، کاتب وحی خدایی که محمّد را برای پیامبری برانگیخت ، در حالی که اُمّی بود ، نه می خوانْد و نه می نوشت ، و از خاندان او وزیر و نگارنده ای امین برگزید . وحی که بر محمّد فرود می آمد ، من آن را می نگاشتم و او خبر نداشت [که من ، چه می نویسم] و میان

.


ص: 89

من و خدا ، هیچ کسی از بندگانش نبود ! حاضران گفتند : راست گفتی! این احادیث را سیوطی در الجامع الصغیر ، (1) از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده است : الف . از عباده بن صامت . ابدال ، در میان این امّت ، سی نفرند که دل هایشان ، به مثابه دل ابراهیم خلیل است . هر گاه یکی از آنها بمیرد ، خداوند ، کسی را جای او بر گزیند . نیز همو ، نقل کرده : ابدال ، در میان امّت من ، سی نفرند که زمین با آنها بر پاست ، و شما به خاطر آنها ، یاری داده می شوید و برایتان ، باران می بارد . ب . از عوف بن مالک . ابدال ، در میان مردم شام اند . آنها به خاطر وجود آنان ، یاری می شوند و روزی داده می شوند . ج . از اَنَس بن مالک . ابدال ، چهل مرد و چهل زن هستند . هر گاه مردی از آنها بمیرد ، خداوند ، مرد دیگری را جای گزین می کند ، و هر گاه زنی از آنها بمیرد ، زن دیگری را جای گزین می کند . بسیاری از علما ، درستی این احادیث و نقل ها را رد کرده اند و گفته اند : این روایات ، از جهت متن و سند ، باطل اند ، همان گونه که محقّقان حدیث شناس ، در باره سندهای احادیث ابدال ، سخن گفته اند [و آنها را رد کرده اند] ؛ از جمله ، حافظ ابن جوزی که حکم به جعلی بودن آنها کرده و ابن تیمیّه هم از او تبعیت نموده و همین طور ، سخاوی . (2)

.

1- .. ر . ک : الجامع الصغیر : ج 1 ص 470 ح 3032 3036 .
2- .. الوضّاعون و أحادیثهم : ص 28 و 29 .

ص: 90



ابدال ، اوتاد و اقطاب حقیقی

ابدال ، اوتاد و اقطاب حقیقیموضوع بسیار قابل تأمّل در ارزیابی روایات ابدال ، تفسیری است که در کتاب الاحتجاج ، از خالد بن ابی هیثم فارسی ، از امام رضا علیه السلام نقل شده است . او می گوید : به ابو الحسن الرضا علیه السلام گفتم : همانا مردم می پندارند که در زمین ، ابدال هستند . ابدال ، چه کسانی هستند؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمود : صَدَقُوا ، الأَبدالُ هُمُ الأَوصِیاءُ ، جَعَلَهُمُ اللّهُ عز و جل فِی الأَرضِ بَدَلَ الأَنبِیاءِ إذا رَفَعَ الأَنبِیاءَ وَ خَتَمَهُم بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله . (1) راست می گویند. ابدال ، همان اوصیا هستند . خداوند عز و جل ، زمانی که پیامبران را بُرد و سلسله آنها را به محمّد صلی الله علیه و آله ختم کرد، آنها را جای گزین پیامبران قرار داد. در این روایت ، دو نکته قابل توجّه است : نکته اوّل ، این که در قرن دوم هجری ، موضوع «ابدال» ، در میان عموم اهل سنّت ، رواج داشته ؛ ولی در روایات اهل بیت علیهم السلام ، اصلاً مطرح نبوده و یا شایع نبوده است . نکته دوم ، این که امام علیه السلام همراه با ردّ ضمنی مفاهیم ساختگی معاصر خود در باره واژه ابدال ، مفهوم حقیقی آن را تصدیق کرده و آن را به اوصیای انبیای الهی تفسیر کرده است ، چنان که در شماری از روایات ، واژه های «اَوتاد» و «اَقطاب» نیز بر امامانِ اهل بیت علیهم السلام و یا شخصیت های محوری از یاران آنها ، اطلاق گردیده اند . با توجّه به آنچه بیان شد ، می توان گفت : عناوین و اصطلاحات یاد شده ،

.

1- .. ر .ک : ص 92 ح 1 .

ص: 91

خصوصا عنوان «ابدال» ، ریشه در تعالیم اصیل قرآن و سنّت ندارند ؛ امّا رواج آنها در میان توده مردم ، سبب گردیده تا اهل بیت علیهم السلام با تطبیق معانی لغوی و عرفی آنها بر معانی صحیح ، مانع سوء استفاده سیاست مداران و منحرفان ، از این عناوین گردند . همچنین احتمال دارد که الفاظی مانند «اَقطاب» و «اَوتاد» ، در روایات اهل بیت علیهم السلام ، در معانی لغوی آنها به کار رفته اند ؛ ولی بعدها مورد سوء استفاده قرار گرفته اند .

.


ص: 92

الفصل الأوّل : الأبدال1 / 1تَفسیرُ الأَبدالِالاحتجاج عن خالد بن أبی الهیثم الفارسی :قُلتُ لِأَبِی الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام : إنَّ النّاسَ یَزعُمونَ أنَّ فِی الأَرضِ أبدالاً ، فَمَن هؤُلاءِ الأَبدالُ؟ قالَ : صَدَقُوا ، الأَبدالُ هُمُ الأَوصِیاءُ ، جَعَلَهُمُ اللّهُ عز و جل فِی الأَرضِ بَدَلَ الأَنبِیاءِ إذا رَفَعَ الأَنبِیاءَ وخَتَمَهُم بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله . (1)

1 / 2ما رُوِیَ فی خَصائِصِ الأَبدالِرسول اللّه صلی الله علیه و آله :ثَلاثٌ مَن کُنَّ فیهِ فَهُوَ مِنَ الأَبدالِ الَّذینَ بِهِم قِوامُ الدُّنیا وأهلِها : الرِّضا بِالقَضاءِ ، وَالصَّبرُ عَن مَحارِمِ اللّهِ ، وَالغَضَبُ فی ذاتِ اللّهِ عز و جل . (2)

عنه صلی الله علیه و آله :عَلامَهُ أبدالِ اُمَّتی أنَّهُم لا یَلعَنونَ شَیئا أبَدا . (3)

.

1- .الاحتجاج : ج 2 ص 449 ح 312 ، بحارالأنوار : ج 27 ص 48 ح 1 .
2- .الفردوس : ج 2 ص 84 ح 2457 عن معاذ بن جبل ، کنزالعمّال : ج 12 ص 187 ح 34599 .
3- .الأولیاء : ص 66 ح 59 ، الصمت وآداب حفظ اللسان : ص 200 ح 373 کلاهما عن بکر بن خنیس ، کنزالعمّال : ج 12 ص 187 ح 34600 .

ص: 93



فصل یکم : ابدال

1 / 1 تفسیر ابدال

1 / 2 آنچه در باره ویژگی های ابدال ، روایت شده است

فصل یکم : ابدال1 / 1تفسیر ابدالالاحتجاج به نقل از خالد بن ابی هیثم فارسی :به امام رضا علیه السلام گفتم : مردم می پندارند که در زمین ، ابدالی وجود دارند. این ابدال ، چه کسانی هستند؟ فرمود: «راست می گویند. ابدال ، همان اوصیا هستند . خداوند عز و جل ، زمانی که پیامبران را بُرد و سلسله آنها را به محمّد صلی الله علیه و آله ختم کرد، آنها را جای گزین پیامبران قرار داد» .

1 / 2آنچه در باره ویژگی های ابدال ، روایت شده استپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :سه خصلت است که در هر کس وجود داشته باشد ، او از ابدال است ؛ همانان که بقای دنیا و اهل آن ، به واسطه وجود آنهاست: خشنودی به قضا[ی الهی]، خودداری از محرّمات الهی، و خشم گرفتن به خاطر خداوند عز و جل .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :نشانه ابدال امّت من ، این است که هرگز چیزی را لعنت نمی کنند.

.


ص: 94

عنه صلی الله علیه و آله :إنَّ بُدَلاءَ اُمَّتی لا یَدخُلونَ الجَنَّهَ بِکَثرَهِ صَومٍ ولا صَلاهٍ ، ولکِن دَخَلوها بِرَحمَهِ اللّهِ ، وسَلامَهِ الصُّدورِ ، وسَخاوَهِ الأَنفُسِ ، وَالرَّحمَهِ لِجَمیعِ المُسلِمینَ . (1)

عنه صلی الله علیه و آله :إنَّ بُدَلاءَ اُمَّتی لَم یَدخُلُوا الجَنَّهَ بِکَثرَهِ صَلاتِهِم ولا صِیامِهِم ، ولکِن دَخَلوها بِسَلامَهِ صُدورِهِم ، وسَخاوَهِ أنفُسِهِم ، وَالنُّصحِ لِلمُسلِمینَ . (2)

1 / 3ما رُوِیَ فی بَرَکاتِ الأَبدالِرسول اللّه صلی الله علیه و آله :لا یَزالُ أربَعونَ رَجُلاً یَحفَظُ اللّهُ بِهِمُ الأَرضَ ، کُلَّما ماتَ رَجُلٌ أبدَلَ اللّهُ مَکانَهُ آخَرَ ، فَهُوَ فِی الأَرضِ کُلِّها . (3)

المعجم الکبیر عن ابن مسعود :قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : لا یَزالُ أربَعونَ رَجُلاً مِن اُمَّتی قُلوبُهُم عَلی قَلبِ إبراهیمَ علیه السلام ، یَدفَعُ اللّهُ بِهِم عَن أهلِ الأَرضِ ، یُقالُ لَهُمُ الأَبدالُ . قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إنَّهُم لَم یُدرِکوها بِصَلاهٍ ولا بِصَومٍ ولا صَدَقَهٍ . قالوا : یا رَسولَ اللّهِ فَبِمَ أدرَکوها ؟ قالَ : بِالسَّخاءِ وَالنَّصیحَهِ لِلمُسلِمینَ . (4)

.

1- .نوادر الاُصول : ج 1 ص 166 ، الأولیاء : ص 66 ح 58 ، شعب الإیمان : ج 7 ص 439 ح 10892 کلّها عن الحسن ، تفسیر الثعالبی : ج 5 ص 410 عن أبی سعید الخدری ، الفردوس : ج 1 ص 231 ح 884 عن أنس وکلّها نحوه ، کنزالعمّال : ج 12 ص 188 ح 34605 .
2- .سبل الهدی والرشاد : ج 10 ص 371 عن أنس بن مالک ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 21 ص 273 الرقم 467 من دون إسناد إلی النبیّ صلی الله علیه و آله نحوه ، کنزالعمّال : ج 12 ص 188 ح 34604 نقلاً عن الدارقطنی فی الإخوان والخلال فی کرامات الأولیاء وابن لال فی مکارم الأخلاق .
3- .الدرّ المنثور : ج 1 ص 765 عن ابن عمر ، کنزالعمّال : ج 12 ص 191 ح 4614 نقلاً عن الخلال فی کرامات الأولیاء .
4- .المعجم الکبیر : ج 10 ص 181 ح 10390 ، حلیه الأولیاء : ج 4 ص 173 الرقم 270 کلاهما عن ابن مسعود ، کنزالعمّال : ج 12 ص 190 ح 34612 .

ص: 95



1 / 3 آنچه در باره برکات وجود ابدال ، روایت شده است

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ابدال امّت من ، بر اثر فراوانیِ روزه و نماز به بهشت نمی روند ؛ بلکه به واسطه رحمت خدا و سلامت دل و سخاوتمندی و مهربانی نسبت به همه مسلمانان ، به بهشت می روند.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ابدال امّت من ، بر اثر فراوانیِ نماز و روزه شان به بهشت نمی روند ؛ بلکه به سبب سلامت دل هایشان، سخاوت جان هایشان و خیرخواهی نسبت به همه مسلمانان ، وارد بهشت می شوند.

1 / 3آنچه در باره برکات وجود ابدال ، روایت شده استپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :همواره ، چهل مرد وجود دارند که خداوند به خاطر آنها ، زمین را حفظ می کند، و هر گاه مردی از آنها بمیرد ، خداوند ، دیگری را جای گزین او می کند، و او در همه جای زمین هست.

المعجم الکبیر به نقل از ابن مسعود :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «همواره ، چهل مرد از امّت من وجود دارند که دل هایشان ، به سانِ دل ابراهیم علیه السلام است. خداوند به برکت وجود آنان ، از زمینیانْ دفاع می کند. به این مردان، ابدال می گویند. آنان ، به سبب نماز یا روزه یا صدقه ، به آن ( / بهشت / این مقام) نرسیده اند». گفتند : ای پیامبر خدا ! پس به چه سبب ، بدان رسیده اند؟ فرمود: «با سخاوت و خیرخواهی کردن برای مسلمانان».

.


ص: 96

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :لَن تَخلُوَ الأَرضُ مِن ثَلاثینَ مِثلِ إبراهیمَ خَلیلِ الرَّحمنِ ، بِهِم یُرزَقونَ وبِهِم یُمطَرونَ . (1)

عنه صلی الله علیه و آله :لَن تَخلُوَ الأَرضُ مِن أربَعینَ رَجُلاً مِثلِ إبراهیمَ خَلیلِ الرَّحمنِ ، فَبِهِم یُسقَونَ وبِهِم یُنصَرونَ . ما ماتَ مِنهُم أحَدٌ إلّا أبدَلَ اللّهُ مَکانَهُ آخَرَ . (2)

عنه صلی الله علیه و آله :إنَّ للّهِِ عز و جل فِی الخَلقِ ثَلاثَمِئَهٍ قُلوبُهُم عَلی قَلبِ آدَمَ علیه السلام ، وللّهِِ تَعالی فِی الخَلقِ أربَعونَ قُلوبُهُم عَلی قَلبِ موسی علیه السلام ، وللّهِِ تَعالی فِی الخَلقِ سَبعَهٌ قُلوبُهُم عَلی قَلبِ إبراهیمَ علیه السلام ، وللّهِِ تَعالی فِی الخَلقِ خَمسَهٌ قُلوبُهُم عَلی قَلبِ جَبرَئیلَ علیه السلام ، وللّهِِ تَعالی فِی الخَلقِ ثَلاثَهٌ قُلوبُهُم عَلی قَلبِ میکائیلَ علیه السلام ، وللّهِِ تَعالی فِی الخَلقِ واحِدٌ قَلبُهُ عَلی قَلبِ إسرافیلَ علیه السلام ، فَإِذا ماتَ الواحِدُ أبدَلَ اللّهُ عز و جل مَکانَهُ مِنَ الثَّلاثَهِ ، وإذا ماتَ مِنَ الثَّلاثَهِ أبدَلَ اللّهُ تَعالی مَکانَهُ مِنَ الخَمسَهِ ، وإذا ماتَ مِنَ الخَمسَهِ أبدَلَ اللّهُ تَعالی مَکانَهُ مِنَ السَّبعَهِ ، وإذا ماتَ مِنَ السَّبعَهِ أبدَلَ اللّهُ تَعالی مَکانَهُ مِنَ الأَربَعینَ ، وإذا ماتَ مِنَ الأَربَعینَ أبدَلَ اللّهُ تَعالی مَکانَهُ مِنَ الثَّلاثِمِئَهِ ، وإذا ماتَ مِنَ الثَّلاثِمِئَهِ أبدَلَ اللّهُ تَعالی مَکانَهُ مِنَ العامَّهِ . فَبِهِم یُحیی ویُمیتُ ویُمطِرُ ویُنبِتُ ویَدفَعُ البَلاءَ . (3)

عنه صلی الله علیه و آله :الأَبدالُ یَکونونَ بِالشّامِ (4) وهُم أربَعونَ رَجُلاً ، کُلَّما ماتَ رَجُلٌ أبدَلَ اللّهُ مَکانَهُ رَجُلاً ، یُسقی بِهِمُ الغَیثُ ، ویُنتَصَرُ بِهِم عَلَی الأَعداءِ ، ویُصرَفُ عَن أهلِ الشّامِ بِهِمُ العَذابُ . (5)

.

1- .تاریخ الإسلام للذهبی : ج 20 ص 388 الرقم 445 عن أبی هریره ، سیر أعلام النبلاء : ج 12 ص 532 الرقم 207 عن محمّد بن مسیّب ولیس فیه «وبهم یمطرون» ، کنزالعمّال : ج 12 ص 187 ح 34602 نقلاً عن تاریخ الصحابه .
2- .المعجم الأوسط : ج 4 ص 247 ح 4101 ، سبل الهدی والرشاد : ج 10 ص 369 کلاهما عن أنس ، تاریخ دمشق : ج 1 ص 298 عن قتاده من دون إسناد إلی النبیّ صلی الله علیه و آله نحوه ، کنزالعمّال : ج 12 ص 188 ح 34603 .
3- .حلیه الأولیاء : ج 1 ص 9 ، تاریخ دمشق : ج 1 ص 303 ، سبل الهدی والرشاد : ج 10 ص 368 ، الفردوس : ج 1 ص 187 ح 703 ولیس فیه من «أبدل اللّه مکانه من الخمسه» إلی «مکانه من العامه» وکلّها عن عبداللّه بن مسعود ، کنزالعمّال : ج 12 ص 194 ح 34629 .
4- .فی المصدر : «الشام» ، والتصویب من کنز العمّال والمصادر الاُخری .
5- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 238 ح 896 ، تاریخ دمشق : ج 1 ص 289 ، نوادر الاُصول : ج 2 ص 103 ، تفسیر القرطبی : ج 3 ص 259 وفیهما «الأرض ، البلاء» بدل «الشام ، العذاب» وکلّها عن الإمام علیّ علیه السلام ، کنزالعمّال : ج 12 ص 186 ح 34596 .

ص: 97

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :زمین ، هرگز از وجود سی نفر که همانند ابراهیم خلیل الرحمان اند ، خالی نمی مانَد . [ مردم ] به خاطر آنها ، روزی داده می شوند و به خاطر آنها ، باران [ برایشان ] باریده می شود .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :زمین ، هرگز از وجود چهل مرد که همانند ابراهیم خلیل الرحمان اند ، خالی نمی مانَد . به خاطر همان هاست که بر مردم ، باران می بارد ، و به خاطر آنها ، یاری داده می شوند. هر یک از آنان بمیرد ، خداوند ، دیگری را جای گزین او می کند.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :برای خداوند عز و جل در میان آفریدگان ، سیصد مرد هستند که دل هایشان ، به سانِ دل آدم علیه السلام است؛ و برای خداوند متعال ، در میان آفریدگان ، چهل مرد هستند که دل هایشان ، به سانِ دل موسی علیه السلام است ؛ و برای خداوند متعال ، در میان آفریدگان ، هفت مرد هستند که دل هایشان ، به سانِ دل ابراهیم علیه السلام است ؛ و برای خداوند متعال ، در میان آفریدگان ، پنج مرد هستند که دل هایشان ، به سانِ دل جبرئیل علیه السلام است ؛ و برای خداوند متعال ، در میان آفریدگان ، سه مرد هستند که دل هایشان ، به سانِ دل میکائیل علیه السلام است ؛ و برای خداوند متعال ، در میان آفریدگان ، یک مرد هست که دلش ، به سانِ دل اسرافیل علیه السلام است و هر گاه این یک در گذرد ، خداوند عز و جل از آن سه مرد ، یکی را جای گزین او می کند، ، و هر گاه از آن سه مرد ، یکی در گذرد ، خداوند متعال ، از آن پنج نفر ، یکی را جای گزین او می کند؛ و هر گاه از آن پنج تن ، یکی در گذرد ، خداوند متعال ، از آن هفت نفر ، یکی را جای گزین او می کند ؛ و هر گاه از آن هفت تن ، یکی در گذرد ، خداوند متعال ، از آن چهل تن ، یکی را جای گزین او می کند ؛ و هر گاه از آن چهل تن ، یکی در گذرد ، خدای متعال ، از آن سیصد تن ، یکی را جای گزین او می کند ؛ و هر گاه از آن سیصد تن ، یکی در گذرد ، خدای متعال ، از میان مردم ، یکی را جای گزین او می کند. به خاطر آنهاست که زنده می کند و می میرانَد و می بارانَد و می رویانَد و دفعِ بلا می کند .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ابدال ، در شام هستند . آنان ، چهل مردند. هر زمان که مردی بمیرد ، خداوند ، مردی را جای گزین او می کند . به خاطر آنهاست که [ بر مردم ] ، باران می بارد، و به خاطر آنها بر دشمنان ، یاری داده می شوند، و به خاطر آنهاست که عذاب از شامیان ، گردانده می شود.

.


ص: 98

1 / 4ما رُوِیَ فی دَورِ الأَبدالِ فی حُکومَهِ الإِمامِ المَهدِیِّ علیه السّلامرسول اللّه صلی الله علیه و آله :إذا کانَ عِندَ خُروجِ القائِمِ یُنادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ : أیُّهَا النّاسُ قُطِعَ عَنکُم مُدَّهُ الجَبّارینَ ، ووَلِیَ الأَمرَ خَیرُ اُمَّهِ مُحَمَّدٍ ، فَالحَقوا بِمَکَّهَ . فَیَخرُجُ النُّجَباءُ مِن مِصرَ ، وَالأَبدالُ مِنَ الشّامِ ، وعَصائِبُ (1) العِراقِ ؛ رُهبانٌ بِاللَّیلِ ، لُیوثٌ بِالنَّهارِ ، کَأَنَّ قُلوبَهُم زُبَرُ الحَدیدِ ، فَیُبایِعونَهُ بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ . (2)

عنه صلی الله علیه و آله :یَکونُ اختِلافٌ عِندَ مَوتِ خَلیفَهٍ ، فَیَخرُجُ رَجُلٌ مِن أهلِ المَدینَهِ هارِبا إلی مَکَّهَ ، فَیَأتیهِ ناسٌ مِن أهلِ مَکَّهَ فَیُخرِجونَهُ وهُوَ کارِهٌ فَیُبایِعونَهُ بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ ، ویُبعَثُ إلَیهِ بَعثٌ مِنَ الشّامِ فَیُخسَفُ بِهِمُ البَیداءَ بَینَ مَکَّهَ وَالمَدینَهِ ، فَإِذا رَأَی النّاسُ ذلِکَ أتاهُ أبدالُ الشّامِ وعَصائِبُ أهلِ العِراقِ فَیُبایِعونَهُ . (3)

.

1- .العصائب : جمع عِصابه ، وهم الجماعه من الناس من العشره إلی الأربعین ، ولا واحد لها من لفظها ... أراد أنّ التجمّع للحروب یکون بالعراق . وقیل : أراد جماعه من الزهّاد سمّاهم بالعصائب ؛ لأنّه قرنهم بالأبدال والنجباء (النهایه : ج 3 ص 243 «عصب») .
2- .الاختصاص : ص 208 عن حذیفه ، بحارالأنوار : ج 52 ص 304 ح 73 .
3- .سنن أبی داود : ج 4 ص 107 ح 4286 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 216 ح 26751 ، صحیح ابن حبّان : ج15 ص 158 ح 6757 ، مسند أبی یعلی : ج 12 ص 370 ح 6940 ، مسند ابن راهویه : ج 4 ص 170 ح 1954 کلّها عن اُمّ سلمه ، کنزالعمّال : ج 14 ص 265 ح 38668 ؛ کشف الغمّه : ج 3 ص 269 عن اُمّ سلمه ، بحارالأنوار : ج 51 ص 88 .

ص: 99



1 / 4 آنچه در باره نقش ابدال در حکومت امام مهدی علیه السلام روایت شده است

1 / 4آنچه در باره نقش ابدال در حکومت امام مهدی علیه السلام روایت شده استپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :چون زمان ظهور قائم ، فرا می رسد ، منادی ای از آسمان ، ندا می دهد که : «ای مردم! دوران حکومت زورگویان بر شما ، به سر آمد و بهترین فرد امّت محمّد ، بر سرِ کار آمد. پس ره سپار مکّه شوید» . از این هنگام، نجیبان ، از مصر ، ره سپار می شوند، و ابدال ، از شام، و عِصابه ها (1) از عراق. پارسایان شب و شیرانِ روزند و دل هایشان ، چونان پولاد است و در میان رُکن و مقام ، با او (قائم) بیعت می کنند.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :با مُردن خلیفه ای، اختلاف ، ایجاد می شود . پس مردی از اهالی مدینه ، به مکّه می گریزد. در آن جا ، شماری از مردم مکّه نزدش می آیند و او را به زور ، بیرون می آورند و میان رُکن و مقام ، با وی بیعت می کنند. پس سپاهی از شام به سوی او اعزام می شود ؛ امّا بیابان میان مکّه و مدینه ، آنها را در کام خود فرو می بَرَد. چون مردم ، این حادثه را می بینند، ابدال شام و عِصابه های عراق ، نزد او می آیند و با او بیعت می کنند.

.

1- .. واژه «عصائب» که در متن عربی حدیث آمده است ، جمع «عِصابه»، به معنای گروهی از مردم از ده تا چهل نفر است... مراد ، گرد آمدن آنها برای جنگ هایی است که در عراق ، رُخ می دهد. به قولی ، مراد ، جماعتی از زُهّاد هستند که آنها را «عصائب» نامیده اند ؛ چون در کنار ابدال و نجبا آمده است .

ص: 100

الإمام علیّ علیه السلام فی وَصفِ أصحابِ الإِمامِ المَهدِیِّ علیه السلام :فَهُمُ الأَبدالُ الَّذینَ وَصَفَهُمُ اللّهُ عَزَّوجَلَّ : «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ» (1) ، وَالمُطَهَّرونَ نُظَراؤُهُم مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله . (2)

عنه علیه السلام :إذا قامَ قائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ جَمَعَ اللّهُ لَهُ أهلَ المَشرِقِ وأهلَ المَغرِبِ ، فَیَجتَمِعونَ کَما یَجتَمِعُ قَزَعُ الخَریفِ ؛ فَأَمَّا الرُّفَقاءُ فَمِن أهلِ الکوفَهِ ، وأمَّا الأَبدالُ فَمِن أهلِ الشّامِ . (3)

الإمام الباقر علیه السلام :یُبایِعُ القائِمَ بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ ثَلاثُمِئَهٍ ونَیِّفٌ عِدَّهٌ أهلِ بَدرٍ ، فیهِمُ النُّجَباءُ مِن أهلِ مِصرَ ، وَالأَبدالُ مِن أهلِ الشّامِ ، وَالأَخیارُ مِن أهلِ العِراقِ . فَیُقیمُ ما شاءَ اللّهُ أن یُقیمَ . (4)

1 / 5ما رُوِیَ فی عَدَدِ الأَبدالِأ ثَلاثونَ رَجُلاًرسول اللّه صلی الله علیه و آله :الأَبدالُ فی هذِهِ الاُمَّهِ ثَلاثونَ ، مِثلُ إبراهیمَ خَلیلِ الرَّحمنِ ، کُلَّما ماتَ رَجُلٌ أبدَلَ اللّهُ تَبارَکَ وتَعالی مَکانَهُ رَجُلاً . (5)

.

1- .البقره : 222 .
2- .مختصر بصائر الدرجات : ص 200 ، بحارالأنوار : ج 52 ص 274 وج 53 ص 84 .
3- .تاریخ دمشق : ج 1 ص 297 عن أبی الطفیل ، ینابیع المودّه : ج 3 ص 264 ح 14 .
4- .الغیبه للطوسی : ص 477 عن جابر الجعفی ، بحارالأنوار : ج 52 ص 334 ح 64 .
5- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 411 ح 22815 ، تاریخ دمشق : ج 1 ص 292 ، تاریخ أصبهان : ج 1 ص 220 الرقم 329 وفیه «لا یزال» بدل «الأبدال» وکلّها عن عباده بن الصامت ، کنزالعمّال : ج 12 ص 185 ح 34592 .

ص: 101